لایه های پنهان فرهنگ در آثار یاری استوانی

مینا حسن زاده

;یاری استوانی متولد ۱۳۴۱(۱۹۶۲م) تهران است. او در نوجوانی، نزد استاد عربعلی شروه به فراگیری نقاشی پرداخت و در شانزده سالگی برای ادامه تحصیل به آمریکا مهاجرت کرد و مطالعات خود را در زمینه هنر پیگیری نمود. استوانی ابتدا در دانشگاه نوادا در شهر رینو، به تحصیل در رشته نقاشی پرداخت و سپس در سال ۱۹۹۵ با مدرک کارشناسی ارشد هنرهای زیبا از انستیتو هنری سانفرانسيسكو فارغ التحصیل شد. او سالهاست که به عنوان یکی از نقاشان پرکار ایرانی در امریکا فعالیت می کند و با دستاوردهای آکادمیک و تجربی خود، توانسته به بیان شخصی در نقاشی دست یابد. او در طی دوران فعالیت خود، افتخارات و جوایز متعددی را در کارنامه هنری اش ثبت کرده که از آن جمله میتوان به بورسيه بنیاد هنری سیرا آرت نوادا، بورسیه یادبود کریگ شپار و جایزه هنری بانک هوم فدرال اشاره کرد. استوانی تا کنون آثار خود را در نمایشگاه های انفرادی و گروهی زیادی در شهرهای مختلف ایالات آمریکا، انگلیس، کانادا، آلمان و ایران، به نمایش گذاشته است و تعدادی از آثار او در موزه هنر آمریکایی بریتانیای نو، موزه دائمی دانشگاه نوادا در رینو و… نگهداری میشود.

اولین گام و ورود یاری استوانی به عالم نقاشی، با حضور در کلاسهای آزاد طراحی دانشگاه تهران آغاز شد. استاد عربعلی شروه در این کلاسها به تدریس طراحی و نقاشی به هنرجویان می پرداخت و استوانی که در آن زمان نوجوانی پانزده ساله بود، تحت تأثیر استاد به سمت هنرهای تجسمی و به خصوص نقاشی علاقه مند شد و مسیر زندگی اش تغییر یافت. او در سال ۱۹۷۸م به امریکا مهاجرت کرد. ابتدا تحصیلات متوسطه را در ایالت تگزاس به اتمام رساند و برای ادامه تحصیل در رشته نقاشی به دانشگاه نوادا رفت. پس از آن، در سال ۱۹۹۵م مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته هنرهای زیبا از انستیتو هنری سانفرانسیسکو دریافت کرد. او در زمان دانشجویی در نمایشگاه های انفرادی و گروهی متعد دی شرکت کرد و علاوه بر آن، به عنوان استادیار در دانشگاه مشغول به تدریس شد. آثار ابتدایی هنرمند به سبک فیگوراتیو و سورئال و تحت تأثیر هنرمندانی نظیر و جورجیو دکیریکو و مکس ارنست خلق شدند اما به مرور زمان اشکال نقاشیها رهاتر و آزادتر شدند و بیشتر فرم اکسپرسیونیستی به خود گرفتند و به سمت متراکم شدن و غلیظ شدن حرکت کردند. در فاصله سالهای ۰ ۰ ۲۰ تا ۰۵ ۲۰م به آلمان مهاجرت کرد و در استودیوی خود شهر کلن به خلق آثارش پرداخت؛ اما این جابه جایی و تغییر محیط تأثیر خاصی بر سبک و سیاق آثارش نداشت, هرچند در مسیری حرکت می کرد که به مرور از نقاشی فیگوراتیو فاصله گرفته و به انتزاع نزدیک میشد. او پس از مراجعت دوباره به آمریکا، به مدت سه سال به تدریس در دانشگاه نوادا پرداخت و سرانجام در سال ۱ ۲۰۱م به شهر سانفرانسیسکو بازگشت. اگرچه او در طی این سالها فعالیتهایی هم در زمینه چاپ دستی داشته است؛ اما به عنوان یک هنرمند متمرکز، وقف نقاشی شده و تا امروز فعالیت هنری خود را است ادامه در این شهر به طور مستمر میدهد.

خط سیر آثار یاری استوانی در نقاشی معاصر انتزاعی است و از لحاظ سبک شناسی به تلفیقی از آثار اکسپرسیونیسم انتزاعی آمریکایی، هویت و نشانه های زیبایی شناسی ایرانی و تائوئیستی / ذن شرقی تعلق دارد. بنابر این گاهی شور و هیجانات اکسپرسیونیستی بر تصویر حکمفرمایی می کند و گاه نوعی درون گرایی اثر خود را نشان میدهد و حس و حال ایرانی و شرقی را منتقل می کند. ناگفته نماند که هنرمند هیچگاه برای انتقال این حس به مخاطب، سعی نکرده تا از عناصر ظاهری صوری فرهنگ ایرانی استفاده کند، بلکه همواره عناصری که در لایه های زیرین هر فرهنگ وجود دارند و دارای ریتم و حرکتی هستند را به صورت نامحسوس و زیربنای ی ارائه می کند.

نقاشیهای استوانی همواره تحت تأثیر ادبیات، فلسفه و موسیقی شرق و غرب بوده و آنها را به لحن تغزلی مبدل ساخته است. علاقه مندی او به شعر و ادبیات مختص به هیچ منبع یا یک قطعه موسیقی یا شعر خاصی نیست و بیشتر اوقات، فضای عمومی یک قطعه او را درگیر می سازد و به سمت خود می کشاند، گوی ی هنرمند در جو و فضای ی احساسی معلق است تا از هر کدام اثری دریافت کند. در این راستا، عناوین انتخاب شده برای آثار هنرمند، هم حاکی از امری عارفانه به همراه سکون و آرامشی است که به انتزاع گرایی شرق مآبانه تأکید دارد. در واقع نامهای ی مثل چله نشین، کانتاتا، خط سوم، منطق الطیر و مخاطب را تاحدودی با عناصر پنهان به کار رفته نقاشیهای او آگاهتر میسازد. این نامگذاری آثار، متنوع و مربوط به مجموعه های مختلف و دنباله دار است؛ برای مثال، بیش از مجموعه بیست سال است که منطق الطیر شروع شده و همچنان ادامه دارد. استوانی علاقه زیادی به عرفان و ذن در فرهنگهای مختلف دارد و نگاه شاعرانه او به هستی به وضوح در آثارش مشهود است. این علاقه در مجموعه چله نشین که به یک سنت عرفانی چهل روزه اشاره دارد، نمایان است. این چله نشینی در سنت عرفانی سایر فرهنگها هم وجود دارد و این چرخه أربعین، منجربه مسخ معنوی و انتقال به بعد متعالی دیگر میشود

آثار استوانی در فرایندی چند مرحله ای خلق میشوند. تجربه هیجان انگیزی که از ایده ساده آغاز میشود و پس از طی نامشخصی به سرانجام می رسد. او نوع برخوردش با نقاشی ذن مانند است و همواره سعی میکند آثار خود را بدون هیچ پیش زمینه و با ذهن خالی خلق کند مسیر است؛ و تجربیات و تکنیکهایی که در پس ذهن خود دارد را کنار بگذارد تا چیزهای تازهای وارد شوند. این مسئله یادآور همان چیزی است که پیتر بروک کارگردان بزرگ تئاتر، تحت عنوان فضای خالی مطرح می کند، با توجه به نظر او اگر هنرمند تکنیکها و سیستمهای کهنه را کنار بزند و از خلاقیتش در اجرا استفاده کند، باعث میشود تا ذهن مخاطب هم خلاقانه درگیر ماجرا شود. استوانی با تکیه بر نظر بروک، ابتدا باهر حرکتی، سفیدی بوم را درهم می شکند. این حرکت میتواند با پاشیدن رنگ بر روی بوم، حرکت قلم مو و گذاشتن یک رنگ بدون هیچ تصور قبلی باشد. قدم بعدی پاسخی است که به حرکت اولیه میدهد و به مرور این رابطه پیچیده تر میشود و بازی فرم و رنگ ادامه مییابد. استوانی بسیاری از آثارش را با خط فارسی شروع می کند، ولی شکل خط را طی مراحل کار نگه نمیدارد چون و صورت ظاهری خط برای شکل هنرمند مهم نیست، بلکه آنچه اهمیت دارد انرژی، حرکت و روحی است که در این خط وجود دارد. بنابراین او خطاطی نمی کند، تنها میخواهد انرژی زیبای خط فارسی، محرک اولیه کار او باشد. برای همین است که وقتی مخاطب این آثار را میبیند، احساس می کند که حال وهوای ایرانی دارد؛ ولی منشأ و دلیل آن را نمیداند.

از مهمترین ویژگیهای نقاشی استوانی، استفاده از رنگهای جذاب و لایه های متنوعی است که به چشم میخورد و رابطه احساسی خاصی با مخاطب برقرار می کند. رنگها طیفهای متعددی از فامهای سرد و گرم را در برمی گیرند و به گفته منتقدین آثارش زادگاه نقاش را یادآوری میکنند. بافت و رنگ از عناصر اصلی آثار او هستند و ارتباط نزدیک و تنگاتنگی با هم دارند. رنگها لایه لایه بر روی هم می نشینند، گاه درهم حل یا خراشیده میشوند تا احساسی طنین انداز را به وجود آورند. گاهی هفتاد تاهشتاد لايه روی هم قرار می گیرند تا اشکال و نشانه هاو استعاره ها به یک کلیت واحد برسند. این هم افزایی و قرار گرفتن لایه ها و تأثیر رسوباتی که لایه های قبلی برجای گذاشته اند، رنگها و بافتهایی به وجود میآورد که از قبل پیش بینی نشده است و جنبه بداهه دارد. رنگها حالتی رویاگونه به خود می گیرند و غنی تر میشود و نقاشی عمق و کاراکتر دیگری می یابد و به تعبیری میتوان گفت رنگها و بافتها، ترکیب بندیها و نورها دیگر به زمان خاصی تعلق ندارند. لایه های نقاشی هنرمند، گویی یادآور لایه های حافظه و ذهن انسان هستند که به مرور زمان، هر لایهای جای خود را به دیگری میدهد و با ورود هر اتفاقی، شکل تازهای از احساس در انسان به وجود میآید؛ هرچند آن احساسات قبلی، در اعماق حافظه قرار دارند و بر احساسات جدید تأثیر می گذارند. آثار استوانی یک اثر انتزاعی با اشکال و فرمهای مشخص نیست؛ اما به کرات بافتهای مشبک و گونی وار در آثارش نمایان است. او سبک خاصی در نقاشی دارد که خود آن را تحت عنوان تجرید اتمسفریک توصیف کرده است. اشکال آثار او مدام در حال از هم پاشیدن و یا ترکیب شدن هستند و مرز بین پیش زمینه و پس زمینه را محو میسازند و به نوعی حالت اتمسفر را تداعی می کنند. به نظر میآید این عبارت، بهترین توصیف برای بیان و عواطف هنرمند باشد. هنرمند در ارائه آثارش در مواجهه با مخاطبین، به جلوه بصری آنها اهمیت میدهد و گزینش آثار او برای هر نمایشگاه از چند مجموعه مختلف احساسات صورت میگیرد تا نمایشگاه منسجمی از حيث بصری ارائه شود، از این رو آثار هنرمند را نمی توان به دوره ای خاص از فعالیت اش ارجاع داد. آثار او بیشتر انعکاس دهنده یک حالت هستند و حس مخاطب را به سمتی میبرند که با هر اثر احساس نزدیکی می کند. هرچند نقاشیهای او به رویداد یا شيء خاصی اشاره نمی کنند، اما برای مخاطب آشنا هستند. گویی آثار او شبیه به منظره ها و صحنه های درونی اند که هرکس از قبل آنها را در ذهن خود مشاهده کرده و اکنون جلوی شده اند. ظاهر شده اند.

صبح اندیشه – مرداد ۱۴۰۰

Scroll to Top
Scroll to Top